نام نیک پدرم را نابو د کردم
دوره ابتدایی را تمام کردم ولی نتوانستم دورهراهنماییرا به پایان برسانم وترک تحصیل نمودم فرزندکوچک خانواده بودم دلعدازترک تحصیل ول میرگشتم وپدرم یک فرد عارف وعالمی بود که دردوره خودش کسی مثل اون نبود چون اخلاق وکردارو گفتارش خپهمگی خدایی بود . پدرم نمیخواست که منول بگردم و منو درحوزه علمیه ثبت نام کردتا برای خودم آدمی بشوم. ومنم درحوزه وضعیتدرسی خوبی داشتمرو وسوسه های شیطانی بر رفتارعقلانی من مسلط شده بود و به سن ۱۸ سالگی که ۰ پد وجادرمرا تحت فشارگذاتم کهمنونامزدداربکنند هرچه برادربزگترم جنونصیحت کرد قانع نشدم واصرارداشتم به ازدوج تا اینکه ازدواج کردم وخدا برایم بچه داد و لی هیچ شغلی نداشتم که خرج زندگی را تآمین نمایم برادربزرگترم جاشینتدیوتا سواری خریدودادبهمن کهربا آنمسافرکشی بکنم دلی من نادان اگتر ازآن بودم که بتوانم ازمسافرکشی کسب درآمد نمایم وهمش مردمرا بهروستاهای دورحی بردمربدون کرایه چون جن شیقگفته این بودم که کسانی ازمن تعریف نمایند آن هم نه با خوبی و علم ودانایی وجلوی مردم لاف زیادی حیزدم وجاشینگن را جال خودمعرفی میکردم. آ آنقدرمسلفرمفت این طرف وآنطرف بردم که جاشینمستعمل شدو خرج تعمیرشرا نداشتم بازهمانربرادربزرگتر پول تعمیرماشین را جی داد چون اومعلم بودوحقوق داشت او برای خورش جاشین سولگاری تویوتا اتوجات خرید و جنم گفتم که اون جاشینرا به جنربدهد او همرقبول کرد وخیلی به زندگی اشت اکی من وچدروجادرکمک میزکردولی من ذات بدی داشتم بهجایتشکرازاو بارقابت با بلند شدم و به موقعیت های او حسادت داشتم. ولی او حیدانست که من آدم عاقلی نیستم واصلآ سر به سرم نمیگذاشت او آدم زرنگی و رفت توی خریدو فروش زمین وجرا همباخودش بردوپول زیادی نصیب من نی شد. چکن او اصلآ به اینپولها توجهی نداشت وهمه چول تویدست وبال جن بود و گوسفندانرزیادیرا ازدرآمدفروش زمین فروختم وحتی هزارتوجانربه اوندادم وهمه این چول ها به خاطر زیاده خواهی ولخرجیم ازدستم رفت او جرابه کلاس کاجیوترفرستددو پول کلاسرا داد و درگرفتندیپلمبه من کمک کردولی جن درعوض او اجطپیش مردم حقیرمعرفی حیکردم وخودمرا شیرواژدها معرفی می نمودم. ولی اقوام ومردم حیدانستتد که من فقط اهل لاف وپوف هستم و دارم خودمرا بزرگنمایی می کنم به نصیحت های جدرو برادربزرگترگوش نکردم ورفتم دنبال خلاف موادمخدر و معتادشدم دوباره همان برادر ازبانکیوام گرفت دگذاشتردراختیارم که در خریدوفروشضایعات فعالیت نمایم وکل پول اون وامرا دزسرخس ولخرجی کردم وخودمرا جلوی حردم یکسرحایه دارمعرفی جی نمودم وییشترپول را خرج مصرف موادخودودیگران کردم کهچندنفرنعتادبه من بگویند آقای خان وآنقدربه اعتیادخودادامه دادم که بهذلت افتددم ولی بازهمان برادرم به کمکم آمد و زندگیمرا نگذاشت ازهم بپاشد. ولی من درعوض اورا ت نزدمردم وخواهران دبرادران بدنعرفی می نمایم وتاجایی رسیدکه افراددات باهم رفزق شدند و هنوزدست ازبزرگنمایی برنداشتم واموال برادرم را بر ای خودم معرفی می کردم کهنشون بدهم که آدم سرمایه داری هستم وآنقدربه اینرفتارهای احمقانه خودادامه دادم کخحتی برادرمرا دچارضرروزیان کرده ام وهندپوز هم ازاخلاق بیخود خودرست بردارنیستم و افکار جهارت ونادانی سراسرزندگیمرا فرا گرفته است. ولی ب ادرم متوجه تراوش افکارمخرب وجنفی من شده است وحارا بهمن کمک نمی کنمگد ولی بامررویی حق خواهران دبراد انمرا ازاموال چرروجادرم تصتحب ک ده ام وبه هیج کدام هیچ نداده ام وحارد ازخودم خجالت حی کشم چون همگی خواهران دبرادران جتوجه جهالت ونادانی من شده اند. وکم کم نی ودتا اجوال چدرومادرم رربینوراث تقسیم شو ومن همان گرسنه همیشگی باقی بمانم.م
در خصوص مشکلات اجتماعی وحقوقی تربت جام
