درسن ۴۵ سالگی بودم که همسرم بهعلت سکته قلبی فوت کرد و یکروزهم کلاسی دوره راهنماییم تلفنمرا ازکجاگیرآورده بودنمیدانم بهمنتماس گرفت و آدرس خودشرادادوگفت حتمن بیاپیَم که بهت کاردارم. منم بعداز۲۰ سال دوزی ازاورفتم سراغش و او بهمحضدیدنم سفره دلش را باز کردکه به بیماری جبتلا شده است که هیچ نوع تحرک جنسی ندارم و دکترهم زیادرفته ام و ارویگیاهی هم زیادمصرف کرده ام وهیچ نایجه ای نگرفتمدوزمم هم ازمن ۲۰ سالکوچکتراست .ازاوچزییدم که الان کهمجردهستی اوگفت نهمجردنیستم خانممرفته خیابان الان هست که برگردد. مامشغول صحبت بودیمدکه خانمیواردسگشدخیلیرخوسش تیپ وخوشکل وزیبا را دیدن اینزن بفکرافتادم که شوهرمریض به عدم تحرک جنسی جنسی زن زیبا وخوشکل و جوان چگونه میشودو ۰گونه اینزن با اینمردزندگی نیکند خانم خانه بعدازورودبه خانه چایی درستکردوچاییرا آوردو گذاشتجلویشوهرش و تعدادیزقرص ازکیفش بیرون کردوگذاشتجلوی آقای خودش وگفت امیرخان آخرین داردویی کهبرات گرفته ام همین قرص است واگربا اینقزص خوب نش ویددیگه ازمن انتظاردفاداری نداشته باش امیرقرص ها را بهمندادوگفت بزینچه قرضی لست من اسم قرصرا نگاه کردم ودیدم قرص آفرودیت است. و بروشورداخل جعبهرا برداشتم دب لگای امیرخواندم وگفتم این قرص گیاهی است برای رفع بیماری شما خ امیربه خانمشگفت کهدوستم حمید مج داست یکدخترخوب براش معرفی کن . زنه بدون شرم وحیا ازمن وشوهرش گفت اجیرجان من دیگه با تونمی مانم ومدت ۳ سال درانتظار درمان تو بودم ولیمصرف موادمخدر تورا خیلی بیمارکرده است و من ازتوجدا میشوم وفرزندی هم نداریم وباهمیندوستتازدواج میکنم من ازاینرحرف اینزن بی حیا ناراحت شدم وگفتم خانم کمیشرم وحیاداشته باش او خطاب بهمنگفت این آقا سال اول ازدوجمان باخانمدهایفاسدهم یسترمی شدو منخودم چندبار اینخانمدهارابا ایندوست شمادیدم وب اش تذک دادم ولی اوقبول نکردتا بیمارشدومدت سه سال مندرانتظاربهبودی این آقامانده ام و هیچ نتیجه ای نگرفتم ومن باینزیبایی خاطرخواه زیادی دارم چراجوانیمرا به پای این آقاتلف کنم که اینمصرف موادرا بر من ترجیح میدهد . این ن علنآ به طرف من اشاره کردو توی یککاغذکوچک نوشته بودوبهمندادکه من حاضرمبا شمارابطه داشته باشم ولی من بهطرف او اخم کردم وگفتم منمثل توبی حیانیستم ولی اوگفت تابحال هیچ کس درمقابل خواسته وخوشکلیوزیبایی منطاقتنیاورده وتسبیم من شده است وشماهمریکی ازآن مرد
ها اواینحرفهاراتویکاغذی نوشت وبه من دادوخودش هم ازخانهرفت بیرون و گفت میروم خانه مادرم وتا یک ساعت دیگه برمی گزدم من بهامیرگفتم امیرجان توبایدمصرف موادراکناربگذاری تابتوانی اینزن راتسبیمدخودبکنی. امیرگفتدحمیدجان اینزنتسلیممن نمی شودچون اومنحرف شده استکمنداخل کزفش دههاکاندومرادیده ام واسپزی بی حسی وداروهایی که مخصوصرابطه جنسی استرامن داخلکیفش دیده ام ومن علنآ نیدانم کههمین الانخانهمادرش نیست وجایدیگه ایرفته است منبهحمیدگفتم توهم اسمخودتراگذاشتیمردکه این حرفهارا می زنی و او ا همسرخووت میدانی امیرگفتچکارکنم بیماری جنسی من ازطرفی و اعتیاطبهموادازطرف دیگروبیکاری وفقر ازهمهمهمتر منرا مجبوربه تحمل کرده است وهیچراه وچاره ای ندارم.. من به امیرگفتم اگرخودت خواسته باشی منحاضرم تورابه کمپ ببرم اعتیاط تورادرمان لکنم ولیامیرگفتچرا بایداعتیادرا ول بکنم تا وزی کهزنده هستم مصرف می کنم. دقیقن یک ساعت بعد کسی درب زدو امیردربراباز کردو دوتاجواندقوب وهیکلیوارد شدند وگفتند که امیرآمده ایم که شکم توراچاره کنیم وطلاق حمیر را ازداخل شمکت بکشم بیرون یکی ازایندونفرخودشرادوستپسرحمیرامعرفی کردو گفت ۳ سال است که اینزن بامن است. ومن با اوازدواج می کنم چون او همین اداندهم زن صیغه ایمن می باشدومن دارم ازوجودش لذت ببرم نه توی موادی اشغال امیر ضیعفترازآن بود کهر درمقابا ابپین دومرد ابرازوجودبکند فقط سکوت کرده بود چنددقیق بعد حجیراوارد شدو خطاب آندجوان گفت کهگفتنی هارا به اینمردبی غیرت کفتی یامن بگویم اون مردک گفت آری گفتم که توزن صیغه ای من هستی حمیرا هم گفت امیر خان منمعنی لذتدجنسیرا با اکب تجربه کرده ام و فعلآ هم زن غیرشرعی ایشانرهستم واگرادعا وحرفی داری بزن امیردرحالیکه اشکد چشمانش حلقه بسته بود. چاقویی ازحیبش درآوردو زدبه شکمش خون ازاوسرازیربود من فرارکردم وقتیزهبیرون ختنهزسیدمزنگ زدم لهپلیس وگفتم که درآدرس فلاندوستپسرزنی شوهرزنراچاقوزد منخلاف گفتم چون امیرخو دش خودشرا مجروح کردنه اکبر دوست پسرزنه پلیس بهمحل رسیدووارد خانه شدندو ده دقیقه بعد امبودانس آمدو دیدم که مامور اورژانس گفت که مرده فوت کرده است واکبروزنه راهمپلیس دستبندزده ولهداخل ماشینمنتقل نمودند . دوروزبعددرتلگرام شهرمان متجراییراخواندم که اینزنه دوتادوستپسرداشته است و امیرکه خودکشی کردولی اکبر و یکبر برسردوستیباحمیرادرگیرو اکبربهقتل نیرسدو حمیرا هم با یک بر ازدواج میکندو بهخانهبختمیروندولی حجیرا تحتمیگرد قرارمیگیرند و بهجرم قتل و زنایمحسنه به اعداممحکوم میطشود و حکم تجرا وحمیرا حلق آویز گ دیند و بهزیرخاک مهاجرت نمودند و رفتاراینچنرنفردرس عب تطیشدبرای همهجوتنان مردوزن که روابط نامشروع عاقبت خوشیندارد اینبودنتیجه روابطنامشروع و زنای محسنه و به شوهر روفادارنماندن ودنبال لذایذ غیرشرعی رفتن.
+ نوشته شده در جمعه چهارم خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۸:۷ ب.ظ توسط فدااحمد رحمتی
|