اگرشریک زندگیتانرا ازدست بدهید:

مواظب زندگی خودتانرباشیدوگرنه به سرنوشت زیرمبتلارمی شوید: درتنهایی لخت وعریان می شوید بی سروسامان می شوید تسلیمد بدان می شوید‌ ازکرده خودپشیمان می شوید نگران و حیران می شوید. فراری ازخانمان می شوید . زارو حیران می شوید. غرق درحرمان می شوید کاش نمی شداین چنین ناخواسته نادان می شوید زسوز سردی زندگی بی خانمان می شوید‌ درتاریکی زندگی بایگان می شوید. مبتلا بهدود قلیان می شوید‌ درکوی دلبر دربان می شوید. زغم دوری یار درخانه غلتان می شوید‌ بی دارو طبیب درمان می شوید‌ تمامی این بدبختی را در وقت خزان می شوید‌ در چرخ باد زندگی همچون طوفان می شوید. زهجردوست درمظان اتهام می شوید. بر درولبه عشقرنگهبان می شوید.‌ بی عشق درزندگی نالان می شوید بهدنبال دیدن عشقر باپای برهنه دوان می شوید. بازخم پای و زخم دل چون پارچه کتان می شوید وقتی ازپهلویت گذر کندمشغول هذیان می شوید. ودجایان ازغم دوری یا در دام مرگ گرفتار می شویدو مجبورخواهید شدکه بهزندگی بدون عشق به سوزی وبسازی تاخاکستر شوی . پس مواظب زندکی خودباشید تا مجبوربه ازدواج ناخواستهرمجدد نشوید چونمطمئنآ بی سر و سامان می شوید خودتانرباشیدو عشق خودترا حفظ کن دبرایبا او بودن بجنگ ومبارزه کن( مبارزه مبارزه معقول ومنطقی داشته باش فدااحمد رحمتی تربت جام.

دورافتادن ازمعشوقه

زمانی دختری را ازبین دخترانراقوامزبا بهترین پدرومادرعاقل و وخوب انتخاب می کنیدو سن شما ۲۳ سال است وکارمنددولت همرهستیدو تیپ وقیافه بدی هم ندارید موضوع خاطرخواهی خودترا لهدخترقومبه مادرش عنوان می کنیدو مادردختروپدر دخترباکمال میل به خواسته ات جواب حیدهدو قرارگذاشته می شودبهتابستاندآینده و برویدخواستگاریروکارتمام بشود شماراین موضوعرا بهمادرت عنوان جیزکنید وخواهربزرگترشما همپهلویمادرنشستهرومتوجهرخواسته شما میشود دهدقیقه بعدپدرهمبهجمعتان اضافه میشودمادربه پدرتان عنوان میزکندکه پسرخواستگاردخترفلانی است پدر هنوزچیزی نگفته خواهربزرگ می پردوسط حرف و میگویدپدرجان اگرجی خواهید ریش خودتانرا آخرعمری به کندن بدهیدبرویدخواستکاری دخترفلانی پدرومادر له یکدیگرنگاه جیکنندو ساکت می شوند پسرعاشق ازجای بدیدخترانتخاب نکردهراست دخترزیبا وتک وچدرومادر هم خوش اخلاق وآبرومند.ولیچونرخواهربزرگبا مادردخترکینهدارد درینوسط تیغی میشودتا شاهرگ شما را بزتگند ازامروزشما هرچه اصراربه خواستگاری آن دختر حی کنیدولی حرف خواهربزرگ همچونگلوله کارخودش را کرده استر تمامخواسته های پسرعاشق نادیده گرفته می شودوحالا دیگه خواهربزرگ مخالف نیست بلکه اوپدروجادررا همبارخودهمراه کرده است پسرنزدجادردخترحی رودوحیگویددخترتان ازنظرمن یکفرشته آسمانی است که بر زمینرفرودآمده استرجادردختر خیلی شیفته اینپسر جیشودآندهمپسری که همه طایفهرواقوامدحرف ازخوبی او جیزند جادددخترجیگوید دخترم اگربمیرد ازخاک خواهد بودواگرزنده بماند جالتو خوهد بود.. ولی شمشیرهگخواهرخیلی تیزتر از زبانپسرعاشق است. و ایتخاطرخواهی و بهمرورزمان داستانروافسانه میشود چون دراطرافتکسانی هستندکه توانایی هیچ کاریرا ندارند و آنرهمرخواهری کهتیغ دردست ومنتظراسترتا شاهرگ تورا بزند. تحریک ومخالفتدخواهربزرگ نتیجه می دهد. . ووارخراب میشود پسرعاشق به آرزوی خود نمی رسد. و برخلاف میل خود وخواستپدرومادرگرفتاردختری میشود. که هیچ تمایلی به اونداردو دخترمعتاد بهگردن پسرعاشق می افاگتد اودرفراق معشوقه خوداشک می ریزدو فغان میرکندو باتمام اینگرفتاری هاخواهربزرگ خوشحال است که جلوی این ازدواج را گرفته است نه سدادی ونه منطقی کها ستدالال نماید. فقط می گویدکه به آرزوی خودرسیدم که برادربادخترخانمی که بامنکینه داردزن برادرم نشد ‌ اونمیگویدبرادرنعذرت کهبخاطر فتنه گری منگرفتاردخترمعتاد شدی بلکه اوله همیندخترمعتادراضی است چوندخترمعتادبخاطراعتیاد خودنقطه ضعفی جلوی همهداردو برایسرپوش گذاشتن برنقطه ضعفرخود همیشهسفره رنگینجلوی خواهر بزرگ شوعگهرپهن می کندوچول شوهر را درجیب خواهرشوهر می کند چون که آنهارا ازاین طریق ساکتدنمایدتا اینکه حوصله پسرعاشق به سر می آید‌ و دخترمعتاد را طلاق می دهد و زندگی اجتماعیشدچا بحران می گردد!!؟، چرا چون خواهر بزرگ کینه کوچکی از مادردختر فرشاه بهدل داشاه است. وبه این علت برادرشرا نابودوموقعیت اجتماعی برادرتحصیل کرده بربادفنا میرودوهنوز هم خواهرجاهل بررفتارخوداصرار داردکهکارخوبی کرده است. هیچ وقتجلوی زندگی خودرا بهدستخواهران ندهیدکه متضرر خواهید شد وزندگیزشما برباد فنا خواهد رفت. همچون زندگی پسری تحصیل کرده وکارمندو عاقل که چون خواهرجی دانست که اگربرادرش بادخترخاطرخواه خودازدواج نمایددست خواهراززندگی برادرکوتاه خواهد شد.پس او زیر کلاه برادرزدوکلا ه برادررا بدست باد سپردتادستش درجیب برادربماند وکسی ایندست را ازجیب برادرکوتاه نکند. مواظب زندگی خودباشیدو بهرهیچ عنواندخواستهدل خود را بهخواهران خودنگویید مخصوصآ زمانی که قصدداریدبادختری ازاقوام وخویشانرازدواج نمایید موضوع خاطرخواهی خودتاتگن را جلوی خواهران عنوان نکنیدچون اگردخترنعشدقه شما ازخواهرانتزیباترباشدحس حسادت خواهرانگل کرده واینوصلت را به هم خواهند زد.

ارباب  دانا ومخالفان او

دهکده عمو جلال دردامنه کوهی بنا شده بودو آب کشاورزی روستا از درهای عنیق کوهستان جاری بود. و زمین های چای کوه که متشکل ازآبرفت هایی دامنه ها بودو خاکبرگدرختان بنه وبلوط این اراضی را خیلی حاصل خیز کرده بود . که هرساله درآمد های خیلی زیادنصیب مردم می شد.دراین روستا یک مردی آقا وسرورزندگی می کرد که توسط یک عده ارازل واوباش مجبوربه فراراز این روستا گردیدو یکنفردیگر از روستاهای خیلی دوربه این روستا مهاجرت و ساکن شد. واو آدمزرنگی بودوبعداز سکونت ۰ند ساله متوجه اوضاع اینروستا گردید و با نفوذ دردل عده زیادی از مردان درمسجدجلسه ترتیب دادو از همه کشاورزان خواست تا اورا بعنوان ارباب روستا انتخاب نمایندو او وعده های زیادی به مردمدادومردمرهمرخوش باورو گول دعده های اورا خورده وطی تنظیم صدرتمجلس دبیر خان بعنوان ارباب روستا شناخته می شد. او که آدم زرنگی بودبه مردم پیشتهاد کرد. یکصندوق ذخیره پول درروستا ایجادنمایندوکشاورزان درآمدهایمازادبرخرج زندگیرا به صندوق یسمارند تا مدیرصندوق دبیرخان باعث عمران وآبادی روستا بشود‌ حدود پانزده سال ازاین موضوع گذشت وصندوق تحت سرپرستی دبیرخان دارای سرمایه چندمیلیاردی شد.دبیرخان اصالتآ اهل همینکشور ولی ازحگجتگنوب کشور بودولی اینروستا در شمالی ترین نقطه کشوروجود داشت. مردمروستای دیرخان بنام هیزم آباد مردمی فقیربودندکه ازطریق فروش هیزم معاش زندگی خودشانرا تامین می نمودند. دبیرخان بامدیریتراینصندق و مظلومیت مردم جای پای خودرا محکم کرده بود و چندخانوارازروستای هیزم آباد خودبه روستای عموجلال کوچاند. و جوانان ایندخانواده هاردرکارهای پردرآمدگماشترو طولی نکشیدکه گدا و گشنه های هیزم آباد عده زیادی شدند. و همگی ازاطرافیان دبیرخان گردیدند. دبیران در اساس نامه اولیه حضورخودش وتاسیس صندق مدیریترخودشرامادامرالعمرمعرفی نمود و ارثی خانوادگی مردم روستا ی عموجلال سوادآنچنانی نداشتندکه متوجه حیله دبیرخان بشوندو بهراحتی یک ارباب بالاسربرای خودبوجودآورده بودندکهحتی حق برکناری اورا هم نداشتند . روزها وماهها وسالها درحالگذر بودوجمعیت روستای عموجلال به هزاران نفررسیدو روستا به اندازه یک شهربزرگ گسترش یافت و دبیرخان ازاینرفزصت اسافاده کردو جنعیتزیادیرا از جنوب کشوربه اینمنطقه منتقل کردو طرفداران خودشرارخیلی گسترش داد . حال حاج آقا دبیرخان فرداول شهرعموجلال شده استروکم کم ادعایریاستبه کشوررا نمودودراینرآزمونچیروز و ری

کشور شدو ضمتریاستبرکشودهم۰نان مدیریت صندق شهرعموجلالرا همربرعهده داشت. و این صندق ازدرآمد محصولات کشاورزی وفروش زمیندهای مسکونی پس اندازی را ذخیره کردکه حتی کشوربه این صندق محتاج بود. زلزله درکشور اافاق افتاد و خانه هایمسکونی بیشترجردم خراب شدودولت هم سرمایه ساخت منزل برای مردم را نداشت. مردم جنوب وشرق وغرب دو شمال متضررگردیدند ودولتمجبورشدکهدست نیازبه سوی صندوق عموجلال دراز نمایدو دراینرابطه جلسه فوری بامدیرعامل حاج آقا دبیرخان و اعضای صندوق برگزارگردید واعضاموافقت کردندکه پول به مردم نیازمنددرقبال دریافت وثیقه بدهندتا مردم بتوانتد زندگی خودشان را بسازند . درهمینموقع درکشورهمسایه طوفان وسیلاب هزاران خانواررا متواری و همه منازل و زمین های کشاورزی را نابودگردید. حاج آقادبیرخان که آدم دلسوزی بود وقتی زندگی مردم کشورهمسایه رامشاهده کرد تصمیم گرفت که بدون هماهنگیبا اعضای صندوق وهیئت مدیره به آن مردم هم کمک نمایدو او ثروت زیادی را به مردم کشور همسایه سرازیر کرد.

این عمل دبیرخان بهانه ای شد برای مخالفان و تحریک مردم علیه این مرد انساندوست و وطولی نکشیدک دبیرخان ازقدرت ساقط و محاکمه وحکم اعدام برایش صادرشدو صنددق میلیاردی عموجلال حالا صنددقی شده است که فقط دارای چندصندلی و چندمیز فزسوده می باشد بدون برگشت ثروت به صندق چون هیچ وثیقه ای ازجردم دریافتنشده بود تا این سرمایه برگشت کند .

چگونه با فقر مبارزه کنیم

برای رفع فقر راههایی وجود دارد که بعضی معتقد هستند که باید سیاست های اقتصادی درست وصیحیح درجانعه اعمال گردد‌ وبعضی دیگر هم اعتقاد دارندکه باید سیاست های اقتصادی بهبود یابد‌. واعمال سیاست های صحیح ودرست باعث رفع فقر می گردد.

بیشتراندیشمندان اقتصادی کشور براین باور هستند. کهموضوع عدالت اجتماعیزکه یکی ازاشعاراصلی نظام می باشد‌. باید با نگاه ویژه وحتمی ریشه یابی شود و ابعاد فقر موردشناسایی قرار گیرد‌. برای فقرزدایی سیاست گزاری مناسب باید انجام شود. و اول از همه باید ریشه فقراقتصادی وفرهنگی بهدرستی شناسایی گردد‌ ودرصورت اینکه سیاست هایرصحیح اقتصاد کلان موردبررسی ومشکلات آن برطرف شود‌ جانعه واردمرحله اول ازشروط فقرزداییز می شود. آنچه را کهر بهطور مشخص برای خروج ازفقر لازم و ضروری می دانیم. سیاست هایی است که باید برای نیل بهرتوان مند سازی جانعه ختم گردد.

برای عبور ازفقر ددلت بایددوراه را درنظرگرفته وعملی نماید یکی اینکه باید درآمد را افزایش دهد و راه دوم کاهش قیمت های نجومی که هزساعت افزایش می یابد. اگردولت بتواند قیمت کالاهای ضروری را کاهش بدهد و یا ثابت نگهدارد‌ این سیاست ایری است به هدف برای نیل به به فقرزدایی ‌دولت ها بایدباتآمین بودجه دراینراه گام بردارد. ولی بیشتردولترهایما دراین راه با شکست مواجه شده اند. چون بودجه کافیرا نمیتوانتدتآمین نمایند. وافزایش قیمترها همرجهشی استرکهدولترها به آن نیازدارندودرواقعر تورم سیاسترخودشان حی باشندکه مردم فقیربمانندتا ساکت باشند. ( با پوزش از دوستان تحصیل کرده بنده دراین زمینتخصصی ندارم و اینمطلبرا از اندوخته های ذهنی خودم کهمطالعاتیداشته ام نوشته ام فدااحمدرحمتی فوق دیچلم علوم اجتماعی ولیسانس حقوق )