عشق من
ربابهردختری بود کهدرروستامتولد شده بودد بسیلگارخوشکل وزیبا بودو من شیفته او شدم و زدم لپبه پررویی و به چ پدرربابه گفتم عاشق دخترت ربابه هستم به من جیدهی پدرت باکجال جیل گفت اگربجیرد ازخاک است واگرزنده بماند جیدهمربه تو و دوباره به مادرش گفتم اونم باکجال حیل چذیرفت ومن اینموضوعرا باجادرمدرجیان گذاشتم دراین لحظه خواهربزرگم هم حضوزپر داشت جدرمدخیلی آدم مصلحت اندیص بود خیلی و تاحدی وه به ترسو بیشترشباهترداشت به محض اینکه خودهرمومتوجه خواسته من شدخطاب به پدرم گفت اگربابهدخترآفتابرا بهمسرت بدهی ریش تدپورا آخرعمری جی کند وکگفتمدکه پدرمدخیلی مصلحت اندیش بودو به محض شنیدن این کلام پدرومادرم با خواسته من نخالفترنمودند و هر۰ه خواهشوتجنا کردمدنتوانستم کاربه هم زنی خداهرم را جایمال کنمدوربابه ازدستم رفت وحالا تدی شهر دنبال کسی بودمدکه یک ذره شباهت به ربابه داشته باصددخاگدختریرادیدم که چشمان وبینی اش اندکی به ربابه بودولی پوست ایندختراگتیره بودو قدکوتایی همداشترولی ربابه قدبلند بینی کشیدهر۰شمات درشت و رنگ چوست سفیدو شفاف و چون ایندخترجژگان خانم شباهتبه ربابهرداشت با اونامزد شدنرگم ومدت ۶ سالباهم زندگی کردیم دلی چونردررسالر۷۷ چنین ۴ماهه خودشرا بااگتزریق آمچول سقط کردجنمدنتوانستمرراورا ببخشنمدودرزمستان سال ۸۳ ازهم جدا شدینمدولی عشق ربابه همچنان جنو درگیرکرده بود و فعلآ که ۵۲ سال سنردارنم نتوانستمرربابه را فراموش نمایم و قلبم شکسته و خواهرجرادهمش نفرین حیکنموچون حرفهای بی عقلی او پدروجادرمرا رر بدبین کرد راانم اگرجوانرعزیز واقعآ دل بسته شدید و عاقلانه به کسی داریدبرای بدست آوردن وحفظ آو تداش کنیدوحبارزه عاقلانه داشته بلگاشید چون هیچ بهترازآن تیسترکه شمادرکنارکسی زندگی بکنید که اورا بی نهایتددست دارید و به اجیدروزی که هیچ کس برایرسیدنربهرعشقد خودمثل من شکست تخورد و موفق گردد به امیدآن روز .
در خصوص مشکلات اجتماعی وحقوقی تربت جام
