سرنوشت:

وقتی همه ما انسانها میدانیم که روزی این عمربه پایان می رسد. و باید ازاین جهان رخت بربسته وبرویم به جایی که سکوت مطلق وخاموشی حکم فرما است. یعنی تاریکی مطلق وسکوت مطلق پس چرا باید غم وغصه بخوریم. هرکاری که می خواهدبشود؛ بشود. ونبایدحتی یک دقیقه غصه خورد. چون هرچه که ازروز ازل درلوح محفوظ خداوند درسرنوشت هرکدام ازما انسانها نوشته شده است باید آن را دیدو مز مزه کرد. وتسلیم سرنوشت شد.

هی زدم به خودکاردستم که درعمق زمان ومکان گم شده ام خواهشآ اسم دوستم را بنویس تا درخاطراتم دمی با او باشم. ولی خودکار تیغی شدورگ دستم را زد. و بارنگ سرخ خون مانند نوشت: وگفت سرنوشت سرنوشت وسرنوشت. و اونوشت: دوست معنوی یادوست دنیوی ونمیدانم که توکدام دوست را می خوانی ولی درعمق زمان بروتاخودت اورا بشناسی ای غافل .

مناره درحال تخریب و صدای اختلاف برانگیز از آن

شهری پنج هزارنفری دردوره های گذشته با برج های نگهبانی بلندو محکم ودیوار اطراف شهربه ارتفاع دوازدمترودرب محکم که شب ها محکم یسته می شد. مردم این شهربه شغل تجارت و کشاورزی مشغول بودندو چون این شهرد منطقه مرزی بود در نتیجه مر دم درشغل تجارت خیلی موفق بودند و این شهرتعداد شش رشته قنات بود که آب زیادی داشتند و مردم بادرآمدهای خوب به زندگی خوب ورفاه دست یافته بودندومهمترین گزینه موفقیت مردم اتحادوانسجام مردم بود چون مردم این شهر د دو فرقه اهل سنت واهل تشیع بودندو هیچ دشمنی برای ایجادتفرقه دربین این مردم موقق نبودند چون این مردم یک مسجد داشتند وبطورمشترک ازمسجداستفاده می نمو ند و روحانی روست طبق قانون عرف مردم می بایست از مردم روستا انتخاب می شدند. چون آنان معتقدبودندکه روحانی بیگانه به علت عدم آگاهی ازفرهنگ مردم شهرباعث ایجادتفرقه میشود. چندنفرازپیروان مذهب اهل تشبع که دنبال خواندن درس به خارج شهررفته بودند تحت تاًثیرتبلیغات منفی بیگانگان قرارگرفته ووقتی به شهربازگشتند ادعای استخدام روحانی مستقل ومسجدو حیسنیه مستقل شدند بزرگ مدهب شیعه حاج قنبرعلی خان مردم را دعوت وبه آنها گفت که اجدادما سیصدسال دراین شهربدون هیچ مشکلی درکنارهم زندگی کردند چون آنان باهرنوع حرف تفرقه افکننانه شدیدآ برخوردوحتی فردیا افراد تفرقه انگیزرا ازشهر اخراج می نمووندچون آنان معتقدبودند.افرادی که باعث ایجادتفرقه میشوندازهرمذهبی که باشند مثل غده سرطانی هستندکه به مرور زمان اتحاد مارا به خطر می اندازند و این تفرقه آسایش وامنیت مارا مخاطره می کنند پس بایدبا آنها شدیدآ برخورد شود. د برهه از مان کهجوانان واردصحنه اجتماع شدند. بهتحریک تفرقه اندازها قرارگرفتند و ب ایپیروان اهل تشیع مسجدجداگانه وحیسنیه تآ سیس نمودند و روحانی شیعه مذهب استخدام نمودند بزرگ مذهیپب اهل تشیع وارد محرکه شد که اینکارباعث تفرقه می شوددلی کسی به خگحزف های اوتوجه نکردند. روحانی زعدازیک هفته نماز واقامه برایجوانان جلساتیگذاشت و مذهب اهل سنت را برای اینجواناندشمن مذهب شیعه و خون خارمعرفی نمود کهحق حضرترعلیراپایمال نموده اند دیری نپایید که سخنان تفرقه برانگیز این وحانی بیرعقل دهان بهدهان ودربینهمه مردم اهل تشیع پخش شدو مردم اهل تشیع به مردم اهل سنت بدبین شدندو مبادرت به تخریب درب مسجدو شکستنپنجره ها د پاره کردن فرش ها نمو ند وهرج وجرجدرزین مردم آسایش همگیرا بهخطرانداخته بود . تا اینکهدشمن خارجی به کشور اینانحمله نمود و شهرها ددهوده هایزیادیرا خراب و خاته هارا به آتش کشیده بود . روحانی اهل سنت درنمازعصر به مردم متذکرشد که دشمن به زودی به شهرما حمله می کندو جوانان بایدهرچهه زودترآماده برای مقابله بادشمن شوند ولی برخلاف گذشته که همه جوانان شهردریک مسحدنمازمیخوانتد علیه یکدیگر حرفهایبی ادیی وتوهین آمیز میزدند. بزرگان شهردرمرکزشه سرجهارسو جمع شده بودند که یکدفعه صدای زنگ برنزی بزگ کهدرمواقعخط نوتخته می شد به صدادرآمدونگهبانان روی برج نگهبانی هچارچیان سفازش کردندکهخطرحمله دشمنرا به مردم اعلام نمایندکهدشمن باسازدبرگ خیلیرقویپشتدروازه شهرهستند چاچیانخبر حملهدشمنرا بهمردم اعلام نمودندو مردم با مجهزشدن بهچوب وشمشیرونیزه و هجوم بردندبه سمتدراوزه دازفرمانده خواستندوهدربرا گشوده تابهدشمن حمله نمایند حارا وقت غردب افتاب شده است ومردم برای روشنکدن کوچه ها و پشتدروازه مشعلروشننموده بودند و همه مردم میان سال اهلتشیع داهل سنت آماده مبارزه شده بودتد. ولی ازجوانان اهلتشیع خبری نبود چون روحانیر بالای مناره دوازده متری وسط شهر درحال سخنرانی بودو دقیقآ زمانی که دشمن تا پشت دروازه شهرآمده است وولی دارد ابلغ می کندکه خلافت صدراسلام حق حضرترعلی بوده ولی اینحق ایشانپایمال شده است وجوانان جاهل ونادان هم شدیدآ سرگرم شنود حرفهای این روحانی جاهل هسنند . جنگ بین نگهبانان شهرو دشمن از بارایبرجک هاینگهبانی شدت گرفته و تعدادزیادی از نگهبان کشته شده اند و زنان وکودکان درحالگریه وشیون وتزس ازتتجاوزدشمن به شهرهستندو روحانی اهل تشیع بهجایتشدیق مردمربرایمقابه بادشمن باحرفهایغیرعقلانی خودداردتفزقهدربینمر م ایجاد می نماید. خلاصه هجوم دشمن دروازه آغاز شده است و شمنرباکلنگ وبیل نیزه وشمیربهدرب ضربه میزنتدو زنان همدرحال شیون کردن یک تختخ چوب ازدروازه شهرشکست و راهورود دشمن به شهرباز شد ودشمن به شهرداخل شدندومدافعان دروازه کشته شدند سربازاندشمن وقتیواردشهرشدندبا سخنان کوبنده روحانیروبروشدتدو فکرکردندکه این شخص داردمردم را به استقامت دعوت می کند. ومستقینگمرفتندسراغ مناره حارا صدها جنگجویدشمنربابیل وکلنگروتیشه و نیزه وغیره افتاده بهجان مناره و دیوعپارچایه مناره تخریبگردید و فقط قسمت بالایی مناره که بردیواره مسجدتکیه استبرجا مانده است وروحانیهمچنانبهتشویق جوانان اهلتشیع به جنگدرگیزی همعلیه اهل سنت ترغیب می نماید.بز مذهب اهل تشیع رفتمیش روحانی وگفت آهای آقا شهرما سقوط کزده ورشمنواردشهرشده وشماهم۰نان دارید مردمرا بهتفزقه دعوت میکنید روحانینگموضوع سخنرانی خودش رارعوض کردوبهموضوع مسجدمزداخت .مسجدتخریب گزدیده و همه فزشها به آتش کشیده شده است دلیروحانیداخلمناره همخراب شدهدارد حرف میزند بزرگ مذهب شیعه که ازقدرت بدنی خدبی برخورداربود رفتزبالا و شانه روحانیراگرفت واوراکشیدچایینروگفت آقامسجدومناره ومنبرهمهدرآتش خشمدشمنمیزسوزدو توهم چنتنزب به ساز بدصدای تفرقه افکنانه خود فوت میکنید چکارتان شده است روحانی وقتی ازچله مناره بهزیرآمد نهمسحگجدی بود و نه مقتدی ونمازگزارونه جوانجاهلیرکه بهحرفهای بیخودش گوش بدهد بزرگ اهلتشیعباهمکاری ۰ندنفردستروحانیراگرفت واورا ازشهربهربیرون انداخت وگفت ازروزی کهمابه اینشهرگذاشتینه تنها باعث هدایتمردم نشدیدبلکه صحبتهایاحمقانه ات چایه هایمسجدو مناره منبر هشتصدساله این شهررا بهنابودی کشیدیرومردم نادانیرکهبهحرفهایرغیرعقلانیتوگوشدادند تمامرثروت وسرمایه وجان وایمان ومعبدخودشانرا ازدست دادندولی توهمچنان بربوق بی عقلی خودت مینوازی تا آخرین بازمانده پیر وفرتوت این شهر درآتش خشمی کهتوروشنکردیبسوزندو خاکسترشوندولی دونفرازچیروان اهلتشیهگع کهسقوط شهرو غارت وویران شدن مسحگجدومناره ۸۰۰سالهرادیدند دست وپای روحانیراگرفتندو تحویل دشمن دادندودشمندهم سرازتنش جدا کردو گفتتد که توباعث سقوط شهرخودت شدی پس مابه تواعتمادنمی کنیم.چون کسی که بهمردمدخودش خیانت کند خیانتدبه ما ازاو بعیدنیست پس بمیر ایننتیجه گوش کردن به سخنان بیگانه و تفرقه افکنی بین مردم وگوش کردن مردم به حرفها وسخنانی کسانی که باعث ناامنی درجامعه شده و حسرت وپیشمانی را بدنبال دارد که هیچ سودی ندارد.